کد مطلب:188912 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:238

نام گذاری
بی تردید نام نیك برخاسته از فرهنگی غنی و پربار است. افراد آشنا با فرهنگ غنی هماره در گزینش نام برای كودكان این جهت را از نظر دور نمی دارند.

همچنین آداب و رسوم و فرهنگ نوع مردم بر این است كه مراسم ولادت نوزاد را مانند اذان و اقامه در گوش گفتن و عقیقه نمودن و انتخاب نام را با اجازه ی بزرگترهای خاندان انجام می دهند. این كار در عین احترام به آنها، فرصت بهره وری از فرهنگ آنان را فراهم می سازد.

این حقیقت در مورد برگزیدگان خدا مانند انبیا و امامان به نوعی برتر جلوه گر است. نام آنان نیز همانند خودشان از جانب خدای سبحان انتخاب می شود. در مورد نام های امامان این گونه روایت است كه نام امامان در



[ صفحه 23]



لوح بهشتی از بهشت در اختیار رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قرار می گیرد. حضرت آن لوح را در اختیار فاطمه (س) دخترش قرار می دهد. این اقدام شاید بدین خاطر است كه فاطمه، مادر می باشد. مناسب است كه نام فرزندانش در اختیار وی قرار گیرد. در هر صورت نام نامی امام باقر علیه السلام نیز در آن لوح آمده است: فاعطاه فاطمة (س) و فیه اسماء الائمة من بعده و كان فیه محمد بن علی الامام بعد ابیه [1] .

به همین خاطر نام گرامی امام باقر علیه السلام نیز ده ها سال پیش از ولادتش از جانب خدا، توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم انتخاب شده است. همان گونه كه جابر بن عبدالله انصاری رضی الله عنه نقل می كند كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به وی بشارت داده بود كه به زودی، فرزندی از فرزندان حضرت را ملاقات خواهد نمود، كه همنام رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و ملقب به لقب زیبای «باقر العلوم» می باشد، یوشك ان تبقی حتی تلقی ولدا لی من الحسین یقال له محمد یبقر علم الدین بقرا [2] «امید است تو زنده بمانی تا یكی از فرزندان حسینم را ملاقات كنی كه نامش محمد است، وی دانش دین را شكوفا می سازد».

این گونه است كه انسان های ملكوتی و آسمانی نام و نشانشان نیز از ملكوت و عرش الهی می باشد. نام زیبای «محمد» از جانب خدای سبحان و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و نشان پر افتخار «باقر العلوم» از جانب عرش، ارزانی فرزند برومند فاطمه (س) می گردد. همان نشان زیبای باقر العلوم كه به حضرت افتخار می نماید.



[ صفحه 24]




[1] ارشاد، ج 2 ص 159.

[2] ارشاد، ج 2، ص 159، المستجاد (مجموعه نفيسه، ص 415) فصول المهمه، ج 2، ص 882.